
آگهی
فوری:
.
.
به یک آغوش گرم برای فراموش کردن سرمای زندگی نیازمندیم
دوای درد مرا هیچ کس نمی فهمد
فقط بگو به طبیبان دعا کنند مرا
تو را نه عاشقانه
و نه عاقلانه و نه حتی عاجزانه
که تو را عادلانه در آغوش می کشم
عدل مگر نه آن است که هر چیزی سر جای خودش باشد؟
کاری که از ماندنت بر نمی آمد
بی شک رفتنت عاشقم کرد
تمام شهر محل را سپرده ام که بگویند به هر کجا که تو هستی خدا به پشت و پناهت .
از تمامی بودنی ها تو یکی ازآن من باش ، که به غیر با تو بودن آرزوی ندارم .
تک تک آرزوی هایم را می سوزانم تا چشمکی باشد برای شب های بی ستاره ات .
تو تموم طول جاده که افق برابرم بود ، شوق تو ره توشه ی من اسم تو همسفرم بود .